دلسادلسا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

دختر کوچولوی مامانی، دلسا

معذرت میخوام

دختر گلم ازت عذر میخوام مامانی کهوبلاگتو هر روز نتونستم بنویسم.خیلی درگیر بودم عزیزم یکمم تنبلی کردم.ماشالله زمان هایی که بیداری همش باید پیشت باشم و وقتی هم خوابی که خیلی خیلی چرت کوتاهیه نهایت بتونم یه کار کوچولو کنم که نیم ساعت نشده بیداری.حالا خودت بگو من کی باید می نوشتم؟ دوستت دارم عشق زندگی من
16 آبان 1392

واکسن دو ماهگی

امروز صبح ساعت 8 بیدارت کردم.استامینفون دادم و بردمت مرکز بهداشت.عزیز دلم باید چاهاتو میگرفتم تا خانومه بهت واکسن بزنه .نمیدونی چقد واسم سخت بود اما میدونستم حضور من واست آرامبخشه.اولش خوش اخلاق من به خانومه لبخند میزدی و ایشون میگفت وای من دلم نمیاد با این لبخندت گریتو در بیارم.خلاصه واکسن رو زد و فقط موقع در آوردن سوزن یه کوچولو گریه کردی و بعدش ساکت شدی.از مرکز بهداشت رفتیم خونه مامانی و کمپرس سرد گذاشتم.ساعت 2 اومدیم خونه .شبش یه کم تب داشتی.خیلی کم.اما تا صبح هر نیم ساعت به نیم ساعت بیدار میشدم چک میکردم.بوس
6 آبان 1392
1